فصلی از هزار ویک شب قصه ها هر شب قصه ای |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : شهرزاد
می دانم ، می دانم ... می خواهی که من بنویسم .. بنویسم تا تو عبور کنی ازجاده های تردیدت ...
و دراین راه می خواهی مرتب به من اشاره کنی ! من این را می دانم ...... جاده ها را خوب می شناسم تردید نکن ! اینجا چاره ای جز عبور نیست ، باید بگذریم . چگونه ؟ نمی دانم
شاید
پلی باشد برای عبور ،
شاید!
راهی باشد برای میان بر ،
شاید...........
باید عبور کنیم ...
ترس مبهمت عمیق تر می شود ولی چاره ای نیست ، مگر نمی خواهی فصل دیگر را مرور کنیم ، پس تردید نکن .
نظرات شما عزیزان:
زیبا بود مرسی
پاسخ:سلام خوش اومدی دوست من . منتظرت حضورتون هستم
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |